تا ز خط عنبرین، حسن تو شد بیش تر


عاشق روی توام، بیش تر از پیش تر

ای به تو میل دلم هرنفسی بیشتر


خوبی تو هر زمانی بیش تر از پیش تر

پرسش اگر می کنی عاشق درویش را


از همه عاشق ترم وز همه درویش تر

با غم ایوب نیست رنج مرا نسبتی


صبرم ازو کم ترست، دردم ازو بیش تر

عشق تو اندیشه را سوخت، که رسوا شدم


ور نه کس از من نبود عاقبت اندیش تر

کیش بتان کافری ست، مذهب ایشان ستم


و آن بت بد کیش من از همه بد کیش تر

غمزه زنان آمدی. سوی هلالی به ناز


سینهٔ او ریش بود، آه که شد ریش تر